- همت بستن
- آهنگ کردن، کوشیدن عزم جزم کردن قصد کاری کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یاچیزی کردن: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می پرسی ک در او همت چه می بندی ک (حافظ)
معنی همت بستن - جستجوی لغت در جدول جو
- همت بستن ((هِ مَّ بَ تَ))
- عزم جزم کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یا چیزی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقید و گرفتار ساختن
گرد آوردن و بستن لوازم سفر، سفر کردن
مفرد را بصورت جمع در آوردن
تنگ بستن میان بند و کمر را
کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن
مردن، رخت بربستن
مردن، رخت بربستن
به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، طمع کردن
توقع داشتن، انتظار داشتن
توقع داشتن، انتظار داشتن
در علوم ادبی در دستور زبان کلمۀ مفرد را به صورت جمع درآوردن
در ریاضیات چند عدد را روی هم نوشتن و آن ها را به هم افزودن
در ریاضیات چند عدد را روی هم نوشتن و آن ها را به هم افزودن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت زدن، قامت گفتن
آوا دادن
آزیدن حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) کنایه است از ورود بنماز و ادا تکبیره الاحرام اقامه
آماده جنگ شدن، مهیا شدن، آماده گشتن: (همیشه کلک تو از بهر آن کمر بسته است که تا نفایس (معایش) اهل هنر کند تقریر)، (کمال اسماعیل نسخ دیگر) : (سبو کشان همه در بند گیش بسته کمر ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده)، (حافظ) یا کمر بستن آب. منجمد شدن یخ بستن آب. یا کمر بستن در کاری. آماده و مهیا شدن برای اجرای آن
کمربند به کمر بستن، میان بستن
کنایه از آماده شدن برای کاری، در کاری اهتمام نمودن
کنایه از آماده شدن برای کاری، در کاری اهتمام نمودن
آلیاژ
کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد، زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
دستهای کسی را از بای بازو بوسیله طناب به پشت بستن: (از جیبش طنابی بیرون کشید و کتهای حسن را بست، {مغلوب کردن (مخصوصا در مشاعره)
دسته کردن بخشهای موی سروبستن آنها، مستعد شدن مهیا گردیدن
آلیاژ
کسی که با دیگری دریک بستر بخوابد همخوابه